من این حروف نوشتم چنانکه غیر ندانست
تو هم ز روی کرامت چنان بخوان که تو دانی
شاکیام فک کنم از اینکه خیلی وقته روز خالی خالی نداشتم. اینکه صبح که بیدار میشم هیچ کاری برا انجام تو ذهنم لیست نشه و من باز خودمو به خواب بزنم. یا بیدار شم لم بدم جلو تلویزیون تا نهار! یا از اینکه کامپیوترها درست همون موقع که نباید خراب میشن. یا از اینکه آخر هفتههام فرق ماهوی با اول هفتههام نداره. یا از اینکه میدونم باید به قول خانم شبستری ambitious بود و از این قبیل سیاقها خسته شدم. یا از اینکه یه چیزایی یه وقتایی پیش میاد که اون وقتا اون چیزا نباید پیش بیاد! یا از اینکه برا بعضی چیزا هیچ کاری نمیتونم بکنم و این عجز به غایت حال منو میگیره! یا اینکه هر چی زمان میگذره تِردهای ذهنم ترد جدید باز میکنن و تمامی ندارن انگار. یا اینکه دلم هوای چیزایی رو میکنه که دیگه خیلی وقته از دست رفته. خلاصه نمیدونم چرا... ولی خیلی شاکیام. پینوشت ۱: گاهی گر از ملال محبت بخوانمت / دوری چنان مکن که به شیون برانمت / چون آه من به راه کدورت مرو که اشک / پیک شفاعتی است که از پی دوانمت (شهریار) پینوشت ۲: عطاهای تو نقدست شکایت نتوان کرد / ولیکن گله کردیم برای دل اغیار (مولوی)
نظرات شما عزیزان:
اولا : د وان ون وات ایز اکیوزد؟؟ ثانیا: نه اصلا اگه نگاه کنی خودم از پینوشتام بهترم ولی همیشه تو پینوشتام بد میفتم :| ثالثا: کلا آدم باید سوسمار باشه که با چنین موجود فهیم و باحالی حال نکنه! حرف من نیستاااا... طرفدارام میگن!:پی رابعا: تارف الکی نزدم! گفتم حالا که داری له میشی بیا با هم له شیم ببینیم چطوریه! شاید از لهییتت یه چیزی برا ما درومد اینطوری که خیری نرسید (واقعا چش سفیدی کردم این فقره رو :پی) خامسا: باید با فرد تموم شه! (این یه مرضه تو نمیفهمی :|) پ.ن: بخت همه پستا وا بشه صلوات آخر بلندتر بفرسسسسس!!! :پی
ثانیا : پی نشوت هات بهت نمیاد از خودت یه چند درجه بهتره :|
ثالثا : امروز باهات حال کردم.الان که دیم پست گذاشتی بیشتر هم حال کردم.
رابعا : تو که این همه کار داری چرا میگی : تو داری له میشی بذار کمت کنم؟!!نه دوست دارم بدونم چرا تارف الکی میزنی؟ :|
پ.ن : چرتی برای گفتن ندارم.این پست عاقبت به خیر شد مگر اینکه شبی دیگر بختش وا بشه :|
پاسخ: اولا: د وان ون دتز کلییر یو نو!